روزي دروغ به حقيقت گفت : مــــيل داري
باهم به دريـــا برويم و شنـــا کنيم ،
حقيقــت ساده لــوح پذيرفت و گول خورد .
آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتي
به ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را در
آورد . دروغ حيلــــه گـــر لباسهاي او
راپوشيد و رفت . از آن روز هميشه حقيقت
عــــريان و زشت است ، اما دروغ در
لبــــــاس حقيقت با ظاهري آراسته نمايان
مي شود!
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1